فداییان رهبر

فداییان رهبر

مکانی برای دوستان ودوست داران انقلاب اسلامی

فداییان رهبر

مکانی برای دوستان ودوست داران انقلاب اسلامی

فداییان رهبر

من افتخار میکنم اری خدا کند

جانم فدای حضرت سید علی شود

  • ۲
  • ۰

سلام به همه


این وب لاگ


به ادرس زیر منتقل شد 


http://fadarahbar110.blogfa.com/

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

افسران - عهـد بستـم کـه تحمـل کنـم ایـن دوری را / عهـد بستـم ولـی از عهـد خـودم می گـذرم . . .


خوش به حال کسی که در صحنت ، زیر باران اسیر خواهد شد . .

دارم از دوری تو می میرم ، دعوتم کن که دیر خواهد شد . .

از کُمِیت و فَرزدَق و دِعبِل ، تا همین شاعران امروزی

هر عزیزی که شاعرت باشد ، شاعری بی نظیر خواهد شد . .

پادشاهان همیشه محتاجت ، مهربانی برای تو عادت

هر گدایی که خادمت باشد ، در دو عالم امیر خواهد شد . .

چشم هایت نهایت دریاست ، بس که جذابی و تماشایی

روبروی نگاه آبی تو ، آسمان سر به زیر خواهد شد . .

با هزاران امید آمده است ، تا بخواند غزل برای دلت

اگر او را تو اعتنا نکنی ، شاعری گوشه گیر خواهد شد . . .

بیش از این در توان شاعر نیست ، باید اما دوباره بنویسم

آن امامی که عاشق شعر است ، مگر از شعر سیر خواهد شد . .

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

افسران - آقازاده ها؛چگونه شاهزاده شدند؟


خاطرات سال 1370 اقای هاشمی تحت عنوان سازندگی وشکوفایی .در خاطرات این سال به روشنی سیر تبدیل اقازاده ها به شاهزاده ها مشخص است.سفرهای خارجی ،فرستادن والاحضرت ها به عنوان نماینده ویژه به سایر کشورها.شروع این روند تقریبا دوسال پس از عروج امام و پایان جنگ شروع شده است.وای به حال سالهای بعد برسد.در اینجا فقط گوشه ای از این قدرت نمایی والاحضرت ها وعلیاحضرت ها،شاهپورها وشاهدختها را بخوانید



8فروردین:محسن ومهدی به همراه تیم وزارت نفت ،برای بررسی وضعیت صنعت نفت وچاه های نفت کویت که در حال سوختن بود وفرایندکمک رسانی و بازسازی وهمچنین نحوه خاموش کردن چاه ها،به کویت رفته اند.
15فروردین:یاسر از مدینه تلفن کرد.از سفرعمره اظهار رضایت کرد.

16فروردین:یاسر از عربستان رسید.شرحی از سفرش داد.شناخته شده بود وبا فهد شاه عربستان ملاقات داشته است.
26فروردین:محسن برای سفربه کره جنوبی جهت بازدید از صنایع سنگین و واگن سازی امد ،مذاکره کردیم.
28فروردین:برای پرواز به سوی استان فارس به فرودگاه رفتیم.عفت ،فاطی ،مهدی ،فرشته ها وبچه ها وبعضی از بستگان هم بودند.
3اردیبهشت:محسن امد.گزارش سفربه کره جنوبی را داد؛تحت تاثیر صنایع کره قرارگرفته است.

7اردیبهشت:عازم سفربه سوریه هستیم...عفت ،فاطی ،سعید لاهوتی ،فرشته ونوه ها همراه مان بودند.یاسر،مهدی ،اعظم ومحسن نیامدند.
27 اردیبهشت:محسن امد وگزارشی ازسفربه پاکستان به همراه وزیر نفت داد.
14خرداد:ساعت ده صبح باهلی کوپتر به مرقد امام رفتیم.عفت هم امد...فائزه به شمال رفته ،محسن هم به سوی شمال رفته بود که به خاطر شلوغی جاده برگشته است.
23خرداد:ظهرعفت وفاطی ویاسر وسارا وعلی امدند.ناهار را بامن خوردندواز انجا برای سفر به لیبی ،عازم فرودگاه بودند.درهمان لحظه ،ساعت دوبعداز ظهر خوابم برد.وقتی که بیدارشدم نبودند؛دلگیرشدم.
29خرداد:ساعت هفت ونیم صبح به فرودگاه مهراباد رسیدیم.مهدی ویاسر هم با من بودند...به سوی نوشهرپرواز کردیم.
15مرداد:عصربه خانه امدم .فائزه از کره شمالی برگشته وراضی است.با اقای کیم ایل سونگ ،رهبرکره شمالی ملاقات کرده واو ضیافت نهار به هیات ایرانی داده است.
25 مرداد: محسن امد درباره سفر به کشورهای جنوب خلیج فارس سئوال کرد.همراه اقای اقازاده ،وزیر نفت ،پیام من را برای سران این کشورها می برند.
9شهریور:مهدی از سفر استرالیا وزلاندنو امدوگزارشی از سفر داد.
11مهر:به سوی دشت مغان پرواز کردیم.چندنفر از وزیران ،معاونان ونمایندگان ومهدی ،عفت ،فاطی وفرشته همراه بودند.
17اذر:ساعت هفت وربع صبح ،همراه عفت ویاسر وفاطی و علی وسید علی مرعشی وخانم عباسی به سوی فرودگاه حرکت کردیم...ساعت هشت ونیم صبح به سوی داکارپرواز کردیم.
20 اذر:عفت امروزناهار هم مهمان خانم رییس جمهور سنگال بود...از مسجد شیعیان بازدید کرده که نامرتب وکثیف دیده وبازار سنگال را هم کثف دیده است.فاطی وفائزه هم از بازار صنایع بازدید کرده بودند وفائزه از یک مدرسه ورزشی ویاسر هم درسفر طوبی با من بود.
23:اقای بشیر رییس جمهور سودان تقریبا از هیات جدا نمی شود.اقامتگاه ،کنار منزل شخصی اوست.فائزه ویاسر امروز به مکه رفتند.
6دی:فائزه به مشهد رفته بود.یاسرهم برای اسکی به دیزین رفته است.
26دی:برای استراحت به محل سد لتیان رفتیم.مغرب رسیدیم وتااخرشب ،بعضی از بچه ها هم رسیدند.عفت واقدس خانم،خواهرش قبل از من رسیده بودند.
27دی:دوسه ساعت درمحوطه بازجلوی ساختمان{ در سد لتیان}،بابچه ها بابرف ،بهمن های بزرگ درست کردیم وتالب سدغلطاندیم.
29 اسفند:فاطی ازباکو در اذربایجان شوروی ،تلفنی تماس گرفت.
30اسفند:فاطی وبچه هایش در اذربایجان هستند.فائزه هم به کیش رفته است...بافرشته ومهدی ،تلفنی صحبت کردم،از وضع شان در استرالیا راضی اند.ریس دپارتمان که اورا شناخته است ،پیشنهاد داده برای بازدید ازکارخانجات مربوط به رشته اش ،به کتنتدا یا امریکابروند.گفتم به شرط ناشناس ماندن بپذیرد

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

ولادت امام جواد مبارک

افسران -  ای کریم ترین بخشنده رویِ زمین.

می خواستم تو را خورشید بنامم -از روشناییِ منتشرت-

دیدم که خورشید، سکه صدقه ایست که تو هر صبح از جیبِ شرقی ات در می آوری، دورِ سرِ عالم می چرخانی و در صندوقِ مغرب می اندازی و بدین سان استواریِ جهان را تضمین می کنی.

می خواستم تو را آسمان بخوانم -از وسعتِ آبیِ نگاهت-

دیدم که آسمان، سجاده کوچکی است که تو برایِ عبادتِ مدامت زیرِ پا می افکنی.

می خواستم نامِ تو را ابر بگذارم -از شدت کرامتت-

دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرقهایِ آسمانی ات را از جبین می ستری و بر پیشانیِ زمینهایِ تبدار می گذاری.

می خواستم تو را نسیم لقب دهم -از لطافت و مهربانی ات-

دیدم که نسیم، فقط بازدمِ توست که در فضایِ قدسیِ فرشتگان تنفس می کنی.

به اینجا رسیدم که:

زیباترین و زیبنده ترین نام، همانست که خدا برایِ تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده رویِ زمین.

ای جواد

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

شهید مهدی زین الدین

افسران - شهید زین الدین

موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. دست که بلند کرد،


آقا مهدی را توی صف دیدم تازه فرمانده لشکرشده بود.


به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد.


ایستاد تا نوبتش شد. موقع رفتن، تا دمِ در دنبالش رفتم پرسیدم :


« وسیله دارین ؟ » گفت: « آره ». هرچه نگاه کردم،


 ماشینی آن دور و بر ندیدم


رفت طرف یک موتور گازی.


موقع سوار شدن با لبخند گفت:


« مال خودم نیست. از برادرم قرض گرفتم.»

  • سجاد خلیل زاده
  • ۱
  • ۰

یاحسین

افسران - چـیـسـت دلـچـسـب تـریـن نـعـمـت ایـن شـهـرالله...

چـیـسـت دلـچـسـب تـریـن نـعـمـت ایـن شـهـرالله

یـک سـحـــــر ، وقـت اذان ، صـحـن ابـاعـبـدالله

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

نمره این برادر چنده؟


بسم الله الرحمن الرحیم
*نمره این برادر چنده؟*
*خداوند بزرگ حکیم و علیم است و بندگان خویش را با دقت امتحان می کند.*

*برادر محمود بهرامی از هر نظر فردی ممتاز بود، استاد قرآن و احادیث، خوش فکر و اهل نظر، صورت زیبا و قدی رشید، خوش صدا و مربی  قرآن و سرود، خطاط و نقاش، ورزشکار و دارای مراتب در ورزش رزمی، خانواده ای متمول و پدری سرمایه دار، پذیرش از کالیفرنیا برای ادامه تحصیل و.....*

سال 1359 در بسیج مسجد همت آباد با مربی قرآن، احادیث و سرودی آشنا شدم که در نگاه اول خیلی خوش تیپ و خوش برخورد بود، صوت خوش و دقت در انتخاب سبک و لحن ارایه مطالب امکانی فراهم کرد که به سرعت دوستان زمینه برگزاری کلاس استفاده از ایشان را فراهم کنند.

*هنوز برخی احادیثی که به لحنی زیبا و  خوش بیان می کرد و آموزش می داد در گوش ما طنین انداز است. از جمله حدیثی نورانی از امیرالمومنین علیه السلام که فرمودند:*
*لا یصلح الکذب جد و لا هزل*
*دروغ نگویید چه جدی و چه شوخی*

کم کم ارادت بنده به او بیشتر شد و این ارتباط بین ما وجود داشت تا توفیق همراهی وی در اعزام تیر ماه سال 1362 به تیپ سیدالشهدا علیه السلام نصیب من شد.
با ایشان و شهید حسن عبدالقادر (پسر خاله ام) راهی گردان تخریب این تیپ شدیم و فعالیت های خود را آغاز کردیم.

محمود به سرعت مورد توجه فرمانده عزیزمان شهید حاج عبدالله نوریان قرار گرفت و همزمان توجه مسوولان تیپ نیز به قابلیت بالای وی  جذب شد تا جایی که مدتی را نیز در معاونت عملیات تیپ سپری کرد.

حضور فعال در عملیات های والفجر دو و والفجر چهار مقدمه ای بود تا توانمندی های ایشان آشکارتر گردد.
بعد از عملیات  والفجر چهار در عروسی  محمود آقا که جشن مفصلی بود با بچه های گردان تخریب شرکت کردیم.

*چند روز مانده به عملیات خیبر به همراه آزاده قهرمان مصطفی حیدریان به منزل ایشان رفتیم و با کمال تعجب در اتاق وی دیدم بوم عکس خودش را با عنوان شهید کشیده است!! وقتی با تعجب علت را جویا شدیم پاسخی جز این که شهید خواهد شد و برای  یادگاری و راحتی خانواده از قبل بوم عکس خویش را کشیده است را  نشنیدیم و  حیرتمان وقتی بیشتر شد که پارچه نوشته خویش را که تبریک شهادت ایشان به خانواده و همسرش بود را از بالای کمد آورد و نشانمان داد.!!*

*قبل از عملیات خیبر چند روزی در منطقه جفیر با هم بودیم و برای نماز به پاسگاه تاریک و دلگیر مرزی ای به نام پاسگاه زرگری می رفتیم. قبل از نماز  مغرب یک شب زودتر به استقبال نماز جماعت رفتیم، لحظاتی تا نماز باقی مانده بود که محمود آقا از پاسگاه بیرون آمد و لحظاتی بعد به دنبال او رفتم و در کمال تعجب دیدم که بلند شیطان را لعنت می کند، علت را سووال کردم گفت قبل از نماز یاد همسرم افتادم و فهمیدم که شیطان، دنبال غفلت من از یاد خداست لذا شیطان را لعنت می کنم.!!*

*آخرین دیدار ما وقت خداحافظی ایشان برای بردن چاشنی انفجاری با موتور به گردان تخریب برگشت، هنگام خدا حافظی دست گردنم انداخت و با عنایت به من گفت علی این دیدار آخر ماست ، ان شاءالله دیدار بعدی قیامت. به مادر و همسرم سلام مرا برسان و حلال بودیت بطلب و...*

*سال 75  استخوان های مطهرش به وطن بازگشت و در بهشت زهرا س آرام گرفت.*

*نکته زیبای دیگر این که بهمن سال 1357 هنگام خروج از کشور برای تحصیل به آمریکا، با ورود حضرت امام رحمه الله علیه به ایران اسلامی مواجه شد و از رفتن خوداری کرد و در پاسخ به خانواده اش گفت امام برای ما به ایران آمده است و جوانمردی نیست تا او را تنها گذاریم*

*روحش شاد و راهش پر رهرو باد ان شاءالله.*

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

این برای دلم

افسران - این برای دلم 4

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

شهید مهدی باکری

افسران - لذت کار

گرمای 40 درجه ظهر تابستان همه را کشانده بود داخل چادرها. بیرون از چادر پرنده پر نمی زد؛ همگی در حال استراحت بودیم.

گه گاه بیرون صدایی می آمد و چرتم را بر هم می زد، صدایی مانند برخورد قوطی کنسرو و کمپوت. یکی دوبار بی خیال شدم اما صدا قطع نمی شد. رفتم بیرون ، هیچ کس نبود برگشتم ولی باز صدا همان صدا را شنیدم، کنجکاو شدم و به کمین نشستم، دیدم یکی در اطراف چادرها می گردد و قوطی های کنسرو و آشغالها را جمع می کرد و بعد می برد در چاله ای پشت خاکریز چالش می کرد.

سرش به کار خودش مشغول بود و انگار لذت می برد. اطراف چادر ما که رسید دیدم آقا مهدی باکری است. ...


منبع: کتاب آشنایی ها/ انتشارات صریر/ رضا قلیزاده علیار

خاطره: عابد پرستار

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

افسران - 3اردیبهشت سالروز شیخ بهایی

علم رسمی سر به سر قیل است و قال/ نه ازو کیفیّتی حاصل، نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام/ مولوی باور ندارد این کلام

علم نبود غیر علم عاشقی/ ما بقی تلبیس ابلیس شقی

سینه ای خالی ز مهرِ گلرخان/ کهنه انبانی بود پر استخوان

دل که فارغ شد ز عشق آن نگار/ سنگ استنجای شیطانش شمار

وین علوم و این خیالات و صور/فضله شیطان بود بر آن حجر

شرم بادت زانکه داری ای دغل/ سنگ استنجای شیطان در بغل

لوح دل، از فضله شیطان بشوی/ای مدرس! درس عشقی هم بگوی

چند چند از حکمت یونانیان؟/حکمت ایمانیان را هم بدان

دل منوّر کن به انوار جلی/ چند باشی کاسه لیسِ بوعلی؟

با دف و نی دوش آن مرد عرب/وه چه خوش می گفت از روی طرب

ایّها القومُ الذی فی المدرسه/کُلّما حصّلتُموه وسوسه

فِکرکُم أن کان فی غیر الحَبیب/ما لکم فی النَّشأةِ الاُخری نصیب

ساقیا یک جرعه از جام قدم/ بر بهائی ریز از روی کرم

تا کند شق پرده پندار را/ هم به چشم یار بیند یار را

هر که را توفیق حق باشد دلیل/ عزلتی بگزید و رست از قال و قیل

چون شب قدر از همه مستور شد/لا جرم از پای تا سر نور شد

اسم اعظم چونکه کس نشناسدش/سروری بر کلّ اسما باشدش

تا تو نیز از خلق پنهانی همی/لیلة القدری و اسم اعظمی ...

عالمی خواهم ازین عالم به در/تا به کام دل کنم خاکی به سر

تا نسازی بر خود آسایش حرام/ کی توانی زد به راه عشق گام

غیر ناکامی درین ره گام نیست/ راه عشق است این ره حمام نیست

رو قناعت پیشه کن در کُنج صبر/ پند خود گیر است از سگ آن پیر گبر

عابدی در کوی لبنان بُد مقیم/ در بن غاری چو اصحاب الرّقیم

روی دل از غیر حق برتافته/ گنج عزّت را ز عزلت یافته

روزها می بود مشغول صیام/ یک ته نان، می رسیدش وقت شام

نصف آن شامش بُد و نصفی سحور/ وز قناعت داشت در دل صد سرور

بر همین منوال حالش می گذشت/ نآمدی زان کوه هرگز سوی دشت

از قضا یک شب نیامد آن رغیف/ شد ز جوع آن پارسا زار و نحیف

کرد مغرب را ادا آنگه عشا/ دل پر از وسواس در فکر عشا

بس که بود از بهر قوتش اضطراب/ نه عبادت کرد عابد شب نه خواب

صبح چون شد زان مقام دلپذیر/ بهر قوتی آمد آن عابد به زیر

بود یک قریه به قرب آن جبل/ اهل آن قریه همه گبر و دغل

عابد آمد بر در گبر ایستاد/گبر او را یک دو نان جو بداد

بستد آن نان را و شکر او بگفت/ وز وصول طعمه اش، خاطر شکفت

کرد آهنگ مکان خود دلیر/ تا کند افطار زان خبز شعیر

در سرای گبر بُد گرگین سگی/ مانده از جوع، استخوانی و رگی

پیش او گر شکل پرگاری کشی/ شکل نان بیند بمیرد از خوشی

بر زبان گر بگذر لفظ خبر/ خُبز پندارد رود هوشش ز سر

کلب، در دنبال عابد بو گرفت/ آمدش از پی و رخت او گرفت

زان دو نان عابد یکی پیشش فکند/ پس روان شد تا نیاید زو گزند

سگ بخورد آن نان و از پی آمدش/ تا مگر، بار دگر آزاردش

عابد آن نان دگر، دادش روان/تا که از آزار او یابد امان

کلب خورد آن نان و از دنبال مرد/ شد روان و روی خود واپس نکرد

همچو سایه، از پی او می دوید/ عُف عُفی می کرد ورختش می درید

گفت عابد چون بدید این ماجرا/من سگی چون تو ندیدم بی حیا

صاحبت غیر از دو نان چیزی نداد / وآن دو را خود بستدی، ای کج نهاد

دیگرم از پی دویدن بهر چیست؟/ وین همه، رَختم دریدن بهر چیست؟

سگ به نطق آمد که ای صاحب کمال/ بی حیا من نیستم، چشمی بمال

هست از وقتی که بودم من صغیر/ مسکنم، ویرانه این گبر پیر

گوسپندش را شبانی می کنم/ خانه اش را پاسبانی می کنم

گاه گاهم نیم نانی می دهد/ گاهی مشتی استخوانم می دهد

گاه غافل گردد از اطعام من/ وز تغاقل تلخ گردد کام من

هفته هفته بگذرد کاین ناتوان/ نه ز نان یابد نشان، نه ز استخوان

چونکه بر درگاه او پرورده ام/ رو به درگاه دگر ناورده ام

هست کارم بر در آن پیر گبر/ گاه شکر نعمت او، گاه صبر

تا قمار عشق با او باختم/جز در او، من دری نشناختم

تو که ناید یک شبی نانت به دست/در بنای صبرِ تو آمد شکست

از در رزّاق رو بر تافتی/بر در گبری روان بشتافتی

بهر نانی، دوست را بگذاشتی/ کرده ای با دشمن او آشتی

خود بده انصاف، ای مرد گزین/ بی حیاتر کیست؟ من یا تو، ببین

مرد عابد زان سخن مدهوش شد / دست خود بر سر زد و بیهوش شد

ای سگ نفس بهایی یاد گیر/ این طبیعت از سگ آن گبر پیر

بر تو گر از صبر نگشاید دری/ از سک گرگین گبران کمتری

رنج، راحت دان چو مطلب شد بزرگ / کرد گله توتیای چشم گرگ

  • سجاد خلیل زاده
  • ۰
  • ۰

افسران - میلاد طاهره مطهره، بر همه مسلمانان جهان مبارک باد!.


میلاد طاهره مطهره، بر همه مسلمانان جهان مبارک باد!.


میلاد حضرت بتول و هدیه آسمانی خدا به رسول، بانوی ملکوت و جبروت، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها گرامی باد!.

امشب، آسمان مکه آذین¬بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند.

میلاد زهره زهرا، طاهره مطهره، کوثر رسول، حضرت زهرای بتول بر همه مسلمانان جهان مبارک باد!.

  • سجاد خلیل زاده