می خواستم تو را خورشید بنامم -از روشناییِ منتشرت-
دیدم که خورشید، سکه صدقه ایست که تو هر صبح از جیبِ شرقی ات در می آوری،
دورِ سرِ عالم می چرخانی و در صندوقِ مغرب می اندازی و بدین سان استواریِ
جهان را تضمین می کنی.
می خواستم تو را آسمان بخوانم -از وسعتِ آبیِ نگاهت-
دیدم که آسمان، سجاده کوچکی است که تو برایِ عبادتِ مدامت زیرِ پا می افکنی.
می خواستم نامِ تو را ابر بگذارم -از شدت کرامتت-
دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرقهایِ آسمانی ات را از جبین می ستری و بر پیشانیِ زمینهایِ تبدار می گذاری.
می خواستم تو را نسیم لقب دهم -از لطافت و مهربانی ات-
دیدم که نسیم، فقط بازدمِ توست که در فضایِ قدسیِ فرشتگان تنفس می کنی.
به اینجا رسیدم که:
زیباترین و زیبنده ترین نام، همانست که خدا برایِ تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده رویِ زمین.
ای جواد